ما سبز خواهیم شد... سبز خواهیم شد

وحید قرایی
وحید قرایی
ما سبز خواهیم شد... سبز خواهیم شد

هر چه تلاش کردم مقدمه‌ای برای بخش جامعه نوروز ۱۴۰۱ بنویسم بیشتر دریافتم که عینیات را بدل به کلمه کردن و کاهیدن از حجم آن، دور شدن از اصل بیان و واقعیت است چه اینکه مردمان این سال آن‌چنان روزهای پرهیاهویی را از سر گذراندند که هیچ‌گاه از ذهن آن‌ها دور نخواهد شد، اما آنچه که عیان است شرایط دوران سخت اقتصادی در کنار همه اتفاقات امسال است که خود کتابی ست بزرگ از رویدادها، کاستی‌ها، برنامه‌ریزی‌های نامناسب، کوچک شدن سفره‌ها و گرانی بیشتر تقریباً همه کالاها...

در این شرایط برنامه‌ریزی اقتصادی برای افراد و خانواده‌ها عملاً کاری بیهوده تلقی می‌شود و باید دل را و جیب را و اقتصاد را و آینده را به دریا سپرد و کمتر به آن فکر کرد کما اینکه در این وضعیت هر برنامه‌ای که بریزید ممکن است شما را به ناکجاآباد مالی بکشاند. شاید همان صحبت برخی مسئولان بسیار محترم بایستی ملاک عمل ما قرار گیرد که به افزایش قیمت‌ها و حباب‌هایش بی‌توجه باشیم و سعی کنیم فقط حباب‌ها را من‌باب تفریح و سرگرمی بترکانیم و شاد باشیم!

اما واقعیت این است که همین حباب‌ها برای سفره‌های ما تعیین‌کننده و روزهای پراسترس ما را رقم می‌زنند...

نگاهی به بازار خودرو و طلا و ارزهای خارجی و مصالح ساختمانی و گوشت و برنج و حبوبات و دارو و هزینه‌های درمان و پوشک و شیر خشک و پوشاک و... نشان می‌دهد که این حباب‌ها در همین سال چه بر سر معیشت و اعصاب بسیاری از ما مردم آورده است و توصیه به توجه نکردن به آن هم می‌شویم!

کمترین نتیجه چنین رویدادی افزایش پرونده‌های مرتبط با مسائل اقتصادی اعم از کیفری و حقوقی در دادگاه‌ها و افزایش میل به رفتن و مهاجرت از کشور باشد که نمودهای عینی آن به‌خوبی قابل مشاهده می‌باشد...

دم تحویل سال است و نباید چندان هم تیره نگری کرد... ما به رسیدن روزهای خوب همچنان امید بسیار داریم و باید در دل یکدیگر بذر امید بکاریم... سازنده شرایط بهتر باشیم و از امروز پل رسیدن به بهروزی بسازیم. ما زنده‌ایم و اثبات زنده بودنمان، روشن نگه داشتن چراغ رؤیاهایمان و آرزوهایمان و گام برداشتن به سمت آن‌هاست. ما زنده‌ایم به خواستن و تلاش و ساختن گرچه پایان راه ناپیداست...

***

ما راهی را می‌رویم که در امتداد نگاهمان سنگ‌فرش کرده‌ایم...

حرف‌هایی را می‌گوییم که بذر روییدنش را در سرمان پاشیده‌ایم...

و کنار آدم‌هایی می‌نشینیم که دوست داریم از پنجره‌ی چشم‌هایمان تماشایشان کنیم...

پویش ما برای زندگی با ریتم آهنگ‌هایی است که در گوش‌هایمان می‌پیچد و به رنگی درمی‌آییم که بر دیوار دلمان می‌پاشیم... ما نانمان را با گرمای قلبمان خواهیم‌پخت...

ما شبیه درختی هستیم که ریشه‌هایش در پاهای محکم شده و شاخه‌هایش در دستانمان جوانه می‌زند.‌‌...

ما رختمان را به رنگ رؤیاهایمان می‌بافیم و محو جنگلی مه‌آلود می‌شویم که نهال‌هایش را با دست‌های خودمان کاشته‌ایم...

ما همان تصویر کودکی‌مان از آدمیزاد خواهیم شد که در انشاهایمان از آدم‌های معمولی جدایش کرده‌ایم...

ما ابریم... باران می‌شویم و به دریایی خواهیم رسید که ساحلش را در دفترچه‌های نقاشی‌مان کشیده‌ایم...

ما سبز خواهیم شد... سبز خواهیم شد.

شنیدن و گفتن در شرایط برابر

وحید قرایی - مهسا حقانیت
وحید قرایی - مهسا حقانیت
شنیدن و گفتن در شرایط برابر

شاید یکی از کارهای دشوار ترتیب دادن زمینه گفت‌و‌گویی پیرامون گفت‌و‌گو بود. چراکه مشخص نبود ما به‌عنوان میزبان بتوانیم تمامی الزامات گفت‌و‌گویی با محوریت گفت‌و‌گو را رعایت کنیم و از ماندن در بند کلیشه‌های معمول میزگردهای مطبوعاتی هم جلوگیری کنیم. شاید همین باعث شد تا با مشاوره‌های نفر اول میزگرد یعنی رضا علوی همه در این بحث به مشارکت بنشینیم. رضا علوی مدرس سازمان مدیریت صنعتی و پژوهشگر در زمینه توسعه فردی و روابط اجتماعی است و چندین کتاب در حوزه روانشناسی ترجمه کرده است که یکی از جذاب‌ترین آن‌ها کتاب مغز افشاگر نوشته ویلایانور راماچاندران است. نوید فردوسی‌پور یکی دیگر از شرکت‌کنندگان بود که دانش‌آموخته مهندسی متالورژیی و سپسMBAاست و یکی از مترجمان کتاب در جستجوی اوج. علاوه بر بتول ایزدپناه مدیرمسئول ماهنامه، من وحید قرایی، دبیر بخش جامعه سرمشق و مهسا حقانیت، خبرنگار حوزۀ اجتماعی نیز در این گفت‌و‌گو مشارکت داشتیم.

نوید فردوسی‌پور: گونۀ انسان به عنوان موجوداتی که همیشه در خطر بوده ظاهراً همواره به دلایل تکاملی این احساس را داریم که در خطر حملۀ غریبه‌ها هستیم. در چنین شرایطی در موضع دفاعی قرار می‌گیریم و عکس‌العمل‌های بعضاً غیرعادی از خودمان بروز می‌دهیم؛ مثلاً سیخ شدن موهای بدن یکی از مواردی هست که ناخودآگاه بر ما عارض می‌شود. در گفت‌و‌گوهایمان هم خصوصاً مواقعی که در شرایط تجربه نشده‌ای قرار می‌گیریم ممکن است چنین حسی داشته باشیم. در واقع فکر می‌کنیم آن ایده، فرد، شرایط جدید و موقعیتی که در آن قرار گرفته‌ایم خطری برای ما محسوب می‌شود و برای اینکه عوارض آن خطر را کم کنیم موضع دفاعی می‌گیریم و به فکر مقابله هستیم می‌افتیم. چقدر به لحاظ فیزیولوژیک چنین تحلیلی درست هست؟

رضا علوی: کاملاً همین‌طور است. در مغزمان بخشی داریم به نام بادامه که یکی از وظایفش این است که اگر مورد تهدید قرار گرفتید کل بدن و ازجمله مغز را بسیج می‌کند تا با آن تهدید مقابله کند. این مقابله را به سه صورت انجام می‌دهد: یا آمادۀ فرار می‌شود، یا برای جنگیدن مهیا می‌شود و یا اینکه خشکش می‌زند! وقتی در جنگل و طبیعت باشیم، مثلاً در مواجهه با یک خرس، این واکنش برای بقا و کشته نشدن خیلی ارزشمند است؛ اما مثلاً وقتی فردی حرفی را خلاف نظرمان مطرح می‌کند دیگر چنین واکنشی معنی ندارد. مگر اینکه مثلاً دزدی به شما حمله کند؛ اما آیا وقتی همسرت، همکارت، فرزندت یا کسی که نظر مخالفی با تو دارد وقتی نظرش را ابراز می‌کند آیا باز هم خوب است که بادامه واکنش سریع به این شکل که در هنگامه مواجهه با یک خرس و یا سارق خشن نشان دهد از خود بروز بدهیم؟گاهی شرایط کاملاً تحت کنترل نیست و واکنش سریع بادامه در واقع مخل فرآیند گفت‌و‌گو و رویایی با مسائل است. اصطلاحی که به کار گرفته می‌شود این است که بادامه سایر قسمت‌های مغز را ربوده است و بقیه مغز برای واکنش‌های مناسب از کار می‌افتد. مثلاً اگر نوید حرفی بزند که خلاف نظر من باشد و احساس کنم مورد تهدید قرار گرفته‌ام به جای اینکه حرف او را به عنوان یک فرصت تلقی کنم و ببینم با این حرف چه کاری برای توسعه فکری خودم می‌توانم انجام دهم، دنبال مقابله و یا فرار و واکنش‌های خشن و چیزهایی از این قبیل هستم و مسیر گفت‌وگو کاملاً عوض می‌شود و می‌بینیم در مواردی حتی در مجالس کشورها، گفت‌وگوهای معمول به خشونت کلامی و فیزیکی منتهی می‌شود.

فردوسی‌پور: بر اساس مدل نردبان استنتاج، برای پذیرش یا به چالش کشیدن نتایج دیگران باید تلاش کنیم تا دیگران از نردبان استنتاجشان پایین بیایند و پله‌پله فرآیند تصمیم‌گیری‌شان را مجدداً بررسی کند تا مطمئن شویم استدلال‌شان مبتنی بر حقایق واقعی هستند؛ اما به هر حال وقتی وارد گفت‌و‌گو می‌شویم پیش‌فرض‌هایی داریم که دنبال اثبات‌شان هستیم. به نظرم یکی از راه‌های افزایش کیفیت گفت‌و‌گو این است که بدواً آنچه را که فکر می‌کنیم درست است، تعلیق کنیم و پس از آن به گفت‌و‌گو وارد شویم تا امکان گفت‌و‌گویی بالنده میسر شود.

علوی: بیایید یک پله عقب‌تر برگردیم. پیش از رسیدن به حقیقت در ذهنمان آیا غیر از این است که ما با مشاهداتمان با واقعیت ارتباط برقرار می‌کنیم؟ یعنی مثلاً من این استکان چای را می‌بینم و به این نتیجه می‌رسم که مثلاً استکانی وجود دارد، شیشه‌ای است و فلان مقدار چای در آن است و این نتایج مشاهدات من است؛ اما آیا ما وقتی گفت‌و‌گو می‌کنیم، واقعیت‌ها و مشاهداتمان را در نظر می‌گیریم و به آن‌ها ارجاع می‌دهیم تا موضوع عینیت بیشتری برای طرف گفت‌و‌گویمان داشته باشد؟ یکی از نقدهایم به گفت‌و‌گوها معمولاً این است که ما نهایتاً فقط داریم حرف می‌زنیم؛ بدون اینکه چیزی را به مشاهداتمان ارجاع بدهیم. خیلی وقت‌ها وقتی دربارۀ تعمیر کردن یک قطعه از ماشین حرف می‌زنیم، بسیار انتزاعی و گسسته از آن واقعیت بیرونی حرف می‌زنیم. در حالی که اگر با هم سراغ آن قطعۀ مشخص برویم و درباره‌اش صحبت کنیم، ایده‌های بهتری خلق می‌شود. در چنین شرایطی واقعیت‌های عینی ما را به هم وصل و هم‌زبان می‌کند. خیلی وقت‌ها دیده‌ام چون ما فاقد این جنبه بیرونی در گفت‌و‌گو هستیم و از یکسری چیزهای انتزاعی حرف می‌زنیم باعث می‌شود به نتیجه نرسیم ولی اگر شما در هنگام گفت‌و‌گو سراغ صحنه واقعی بروید و یا ارجاع بدهید به آن صحنه، خیلی در به گفت‌و‌گوی بهتر کمک می‌کند.

فردوسی‌پور: یعنی می‌گویید آن انتزاع یک عامل مخرب برای گفت‌و‌گو است؟

علوی: بله یعنی از آن واقعیت گسسته شده‌اید. مثلاً فرض کنید، من و همسرم درباره اینکه جای جاروبرقی کجا باشد صحبت می‌کنیم، فارغ از اینکه جارو را نگاه کنیم، ممکن است حالت انتزاعی پیدا کند، اما بیاییم و بگوییم این جارو برقی و این کمد و من بگویم جاروبرقی را در انتهای کمد بگذاریم و همسرم بگوید نه باید در قسمت دیگری باشد و در حین دیدن واقعیت و امکانات ایده‌های جدید هم به ذهن‌مان می‌رسد؛ اما وقتی از آن موضوع گسسته شده‌ایم و فارغ از تجربه و مشاهده و حقایق، گفت‌و‌گو می‌کنیم به نتیجۀ قابل قبولی برای طرفین نمی‌رسیم.

فردوسی‌پور: خب می‌دانیم که خیلی از مفهوم‌ها هم انتزاعی هستند؛ مثلاً می‌گویم می‌خواهیم دربارۀ آزادی و عدالت صحبت کنیم، آن وقت موضوع متفاوت می‌شود. آیا در مورد مفاهیم انتزاعی نباید گفت‌و‌گو کرد؟

علوی: در همین موارد هم انتزاع نباید از انضمام‌هایش گسسته شود. ما گاهی سر چیزهایی دعوا می‌کنیم که روشن و معلوم نیستند و آخر سر نمی‌توانیم با واقعیت بسنجیمشان و محکشان بزنیم؛ چون به نظر می‌رسد چیزی بیرونی وجود ندارد، اما به نظرم این موضوع مهم است که ارجاع‌مان بهتحقیقات، پژوهش‌ها، مطالعات باشد. در همین مورد عدالت و آزادی، تحقیقات و گفتار و نوشتار زیادی وجود دارد و حتی بررسی‌های علمی و میدانی از وضعیت این مفاهیم در کشورهای مختلف در دسترس است. تصور کنید در همین موارد من بدون مطالعه و تحقیق و مشاهده وارد یک گفت‌و‌گو شوم. خب قاعدتاً می‌توانید نتیجه را تصور کنید و نمونه‌های آن را هم زیاد می‌بینیم؛ اما اگر این تحقیق و مطالعه و مشاهده و حتی مطالعه پژوهش‌ها صورت گرفته باشد داستان ما متفاوت خواهد بود.

وحید قرایی: حالا خیلی از این گفت‌وگوهایی که از آن بحث می‌کنیم، در شرایطی است که دو طرف در عرض همدیگر از لحاظ قرار گرفتن در ساختار قدرت هستند؛ اما می‌خواهیم بپردازیم به اینکه خیلی وقت‌ها امکان گفت‌وگو پیش نمی‌آید چون یک نفر از موضع بالاتر به موضوع نگاه می‌کند و یا قدرت بیشتری دارد و صحبت مخالف را تحمل نمی‌کند. مثلاً همین گفت‌و‌گوی ملت و دولت به دلیل تفاوت جایگاه در قدرت نمی‌تواند به‌خوبی شکل بگیرد. در خیلی از کشورها نیز همین‌گونه است. حالا سؤال این است گفت‌وگوی بین دو گروه متفاوت از لحاظ قدرت چگونه باید شکل بگیرد؟

...

گفت‌وگوی تمدن‌ها

امیرحسین فدایی
امیرحسین فدایی

در سال ۱۹۹۳ مقاله‌ای بنام «برخورد تمدن‌ها» به قلم ساموئل هانتینگتون به چاپ رسید. او در مقاله‌اش گفت، اکنون شوروی فروپاشیده و جنگ سرد پایان یافته است، اما جنگ آینده، جنگ تمدن‌ها خواهد بود. تمدن غرب با سایر تمدن‌ها در پیکار خواهد بود و منظور هانتینگتون از سایر تمدن‌ها، مشخصاً اسلام بود. هانتینگتون سال‌ها قبل از اتفاقات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ مقاله‌اش را به چاپ رساند، مدت‌ها قبل از آنکه اسامه بن‌لادن و بقیه رفقایش، شمشیرهای آخته‌شان را بر تمدن غربی آشکار کنند. اولین کسی که این خطر را احساس کرد و خواست در مقابل برخورد تمدنی کاری بکند، شخصی بود بنام سید محمد خاتمی. او که برخلاف تمایل ساختار قدرت و در یک نرس شدن حکم، به ریاست جمهوری اسلامی رسیده بود، ایده‌ای مطرح کرد بنام «گفت‌وگوی تمدن‌ها». ایده او مورد استقبال جهانیان قرار گرفت و عبارت گفت‌وگوی تمدن‌ها سکه بازار سخنرانی‌ها شد. خاتمی اما نه اقبال چندانی برای پیگیری ایده‌اش داشت و نه اراده‌ای. از این رو اقبال نداشت که با اتفاقات یازده سپتامبر همه بافته‌هایش رشته شد و از آن رو اراده لازم را نداشت، چون شهوتی برای قدرت نداشت. شهوتِ قدرتی که هر ذمی را مباح می‌کند و به توصیه ماکیاولی از ملزومات حکمرانی است؛ اما او آیت‌الله زاده‌ای که از کودکی در خانه‌شان برو بیایی بوده و بزرگی دیده بود و عزت چشیده بود، نجیب‌زاده‌ای بود که تمنایی برای قبض قدرت و حکمرانی نداشت. از همین رو در پایان دوره‌اش بدون هیچ تنشی قدرت را به دیگری واگذار کرد و آن دیگری به‌خوبی نشان داد که عطش و شهوت قدرت یعنی چه! سال‌ها بعد که کورسوهای امید یکی‌یکی در ایران محو می‌شدند، احتمالاً هانتینگتون نامه‌ای به خاتمی نوشت و گفت: چطوری محمد؟ خوبی؟ راستی چه خبر گفت‌وگوی تمدن‌ها؟ بگو ببینم آیا تو با هم‌زبان‌ها و هم‌کیشان و هم‌مسلکان خودت توانستی حرف بزنی که آن موقع می‌خواستی با منِ غربی حرف بزنی؟ شنیدم ممنوع‌التصویر هم شدی و از در خانه‌ات هم بیرون نمی‌توانی بیایی؟ کاش خاتمی جوابِ نامه‌اش را ندهد. هر چه بگوید زائد و حشو است، چه تا این نقطه از تاریخ ایده هانتینگتون درست از آب درآمده است.

تمدن‌ها با هم گفت‌وگو نمی‌کنند، بلکه یا مؤثر می‌شوند و یا متأثر؛ و در تطور و تحولی پیوسته و گسسته از شعائر و سخنرانی‌ها، حقیقت راستین خود را به نمایش می‌گذارند. تمدن‌ها حتماً با هم برخورد می‌کنند، اما این برخورد در سالن‌های دیپلماتیک و حتی در مقالات و سخنرانی‌ها رخ نمی‌دهد. هانتینگتون حرف کشف جدیدی هم نکرده است. تمدن‌ها، پیوسته با هم برخورد داشته‌اند. اگرچه، قبل از انقلاب ارتباطات، تمدن فلات ایران کمترین ارتباطات را با تمدن سرزمین چین داشته است که آن‌هم به دلیل مانعی بنام کوه‌های هیمالیا بوده است. یا در مثالی دیگر می‌توان گفت که اقیانوس‌های اطلس و آرام، سدی بود که تمدن مایاها و آزتک‌ها و اینکاها را از تمدن اروپایی و آسیایی بی‌خبر نگه داشته بود. عصر ارتباطات، سدهای طبیعی را فروریخته و مرزهای سیاسی را درنوردیده و جملگی تمدن‌ها با یکدیگر در مواجهه و به‌واقع در برخورد هستند. این برخورد از نوع گفت‌وگو نیست. برخوردی از نوع تنازع برای بقاست؛ یعنی این‌طور نیست که مثلاً در نشستی به صرف چای و حلیم، آقای جورج سوروس از ایده‌های امانوئل کانت و جان لاک بگوید و غلامعلی حداد عادل از فضائل حکمت سینایی و صدرایی و انتظار داشته باشیم سوروس منقلب شده و ناگهان متحول گردیده و خرقه دریده، سر به بیابان گذارد!

برخورد تمدن‌ها از نوع تنازع برای بقاست. در روندی است آهسته و بدون تقلب، طبیعت گونه ضعیف‌تر را حذف می‌کند. تمدن ضعیف‌تر به محاق می‌روند و تمدنی که به ضرورت شرایط مناسب‌تر باشد، جان بدر می‌برد و تا زمانی که شرایط تغییر نکند به حیات خود ادامه می‌دهد. دنیا هم که ثانیه‌ای از تغییر باز نایستاده است!

...

گفت‌وگو به مثابه گرانش

دکتر ندا اصغری
دکتر ندا اصغری
گفت‌وگو به مثابه گرانش

روابط انسانی روابط پیچیده‌ای است و به تعبیری برخورد دنیاهای متفاوت است. این برخوردها می‌تواند در یک بازه زمانی کوتاه روی دهد و منجر به فاصله بیشتر شود یا چنان درهم تنیده گردد که هویت فردی افراد در آن گم شود و یا در فاصله‌ای متعادل و موازی پایا بماند. آنچه پیشگویی‌کننده فرم روابط انسانی است نوع «گفت‌وگو» است. از این حیث گفت‌وگو در روابط انسانی را با نیروی گرانش در علم فیزیک شبیه می‌بینم که منجر به برهم زدن، برای رسیدن به یک موقعیت پایدار میان اجرام آسمانی می‌شود. همه ما در طول زندگی روابط متعددی را با کیفیت متفاوت تجربه کرده‌ایم. حتماً از خود پرسیده‌اید که چگونه یک ارتباط ما را به هیجان وامی‌دارد، مقاومت ما را از بیان آن چه در ذهن داریم برمی‌دارد و ارتباطی دیگر، ما را سرکوب و وادار به سکوت می‌کند. با یک نفر ساعت‌ها حرف برای گفتن داریم و از هم‌صحبتی با دیگری گریزانیم. سر کلاس یک استاد بدون حضوروغیاب حاضر می‌شویم و استادی دیگر را با غیبت‌هایمان نادیده می‌گیریم. شاید ابتدا اولین چیزی که به ذهن می‌آید شباهت افراد و دنیای مشترک آن‌ها باشد که البته بی‌تأثیر نیست، اما این دریافت به محدودیت ارتباط می‌انجامد و صرفاً آدم‌های مشابه را در کنار هم می‌نشاند. تعریف ارتباط مؤثر، ارتباط با حداقل تأثیرپذیری از ایدئولوژی، فرهنگ و وضعیت اجتماعی و اقتصادی است و هدف از آن، هنر برقراری رابطه با دیگری، علی‌رغم تفاوت‌های فردی است. برای روشن شدن بحث ابتدا نیاز به توضیح مفاهیم «گفت‌وگو» و «گفتمان» و تفاوت معنایی و عملی این دو در فضای روابط انسانی است.

گفتمان (Discourse)

در محاوره اغلب مکالماتی را که در ارتباطات انسانی رخ می‌دهد «گفت‌وگو» می‌دانند، حال آنکه در بسیاری از روابط جمعی درگیر «گفتمان» هستیم. گفتمان، ایجاد یک چارچوب برای صحبت کردن است و در معنای فوکویی آن، مجموع گزاره‌هایی است که به یک موضوع اشاره دارند و در نهاد‌های مختلف اجتماعی تولید می‌شوند. بر اساس نهادی که گفتمان را تولید می‌کند نسبت به محتوا و کارکرد آن موضع وجود دارد و همواره، زیربنای آن «قدرت» است. قائلان به یک گفتمان، آن را در جهت ایجاد یک زبان مشترک مدیریت می‌کنند، به همین دلیل گفتمان نمی‌تواند از نظر ایدئولوژیکی خنثی و بی‌غرض باشد و حضور در هریک از این نهاد‌ها می‌تواند بر ساختار ذهنی فرد و یا موضع او تأثیر بگذارد. به عنوان مثال گفتمان پزشکان در مورد دگرباش‌های جنسی با گفتمان حکومت نسبت به آن، دو موضع متفاوت است، اما پزشکانی هستند که برخلاف دانش و علم مربوطه به گفتمان حاکم تن می‌دهند و مرعوب قدرت آن می‌شوند و یا دادستانی که با یک پرونده یا متهم، به رغمِ قوانین حکومتی و علی‌رغم فهم باطنی خود برخورد می‌کند. گفتمان‌ها معمولاً بر موضع خود استوارند، هرچند گاه‌به‌گاه با هم نشست‌هایی دارند و البته نتیجه این استواری و تعصب، زایل شدن فردیت انسانی در میدان و سیطره مراجع قدرت است.

گفت‌وگو (Dialogue)

ارتباط بین دو انسان یک جریان دو طرفه است و همان‌طور که از ساختار کلمه گفت‌وگو پیداست، هر دو طرف در ایجاد ارتباط مؤثر نقش دارند. در یک گفت‌وگو، ارتباط از پویایی و توان تحمل برخوردار است و می‌تواند در گذر زمان دستخوش تغییر شود. در این برهمکنشِ میان فردی، دو طرف به یکدیگر فرصت اظهارنظر می‌دهند و فردیت و تفاوت دیگری همواره محفوظ می‌ماند.

گفت‌وگوی همدلانه (Empathetic Dialogue)

آنچه در ایجاد یک رابطه مؤثر میان فردی و فردی - جمعی اهمیت اساسی دارد «گفت‌وگوی همدلانه» است که در بطن آن «شنید و شنود» طرفین جریان دارد. «شنیدن» عنصر اصلی ارتباط مؤثر است و در سکوت و فرصت دادن به دیگری محقق می‌شود، این سکوت شبیه سکوت سازها برای شنیدن و شنیده شدن سازی دیگر است. البته باید بدانیم در این فرم ارتباط، زمان فاکتور مهمی نیست: گاه در زمانی کوتاه مثلاً در یک وسیله نقلیه عمومی یک گفت‌وگوی بی‌بدیل و تأثیرگذار تجربه می‌شود و گاه طی سال‌ها زندگی مشترک یک گفت‌وگوی مؤثر و همدلانه پدید نمی‌آید. شیوه گفت‌وگو به رابطه ما جهت می‌دهد. در شیوه همدلانه، طرفین نقشی فعال دارند، یکدیگر را می‌شنوند و به هم فرصت می‌دهند تا نظرات خود را علی‌رغم تفاوت دیدگاه بیان کنند، از خود افشاگری در حد متعادل بهره می‌برند و ممکن می‌کنند تا از پنجره ذهن یکدیگر به دنیای بیرون بنگرند. انگار قبل از گفت‌وگو پذیرفته‌اند که هدف، تفاهم در تفاوت‌های ذهنی آن‌هاست و برای شناخت ابعاد جدید ذهنی طرف مقابل وارد بحث می‌شوند. هرچند مشترکات و قرابت ذهنی افراد می‌تواند در کیفیت گفت‌وگو و ایجاد روابطی فراتر از آن نقش داشته باشد.

...

هراس از گفت‌وگو

زینب جهان‌بیگی
زینب جهان‌بیگی

خوب دیدن، خوب شنیدن و مهارت صحبت کردن از پایه‌های مهم گفت‌وگو به شمار می‌آیند. کودک در ابتدایی‌ترین لحظات حضور یعنی از اولین حرکت‌های خود در دوران جنینی، از طریق شنیدن با جهان اطراف خود ارتباط برقرار می‌کند. پس از آن در دوران نوزادی، اگرچه تا ماه‌های اول توانایی دید محدودتری دارد اما از طریق حنجره و گوش دادن ارتباط خود را گسترش می‌دهد. والدین نخستین کسانی هستند که تلاش می‌کنند رشد کودک را از طریق گوش دادن و حرف زدن ارتقا دهند. خارج کردن صدا از حنجره، گریه کردن و خندیدن تلاش‌های نوزاد برای ارتباط و تداعی‌کننده گفت‌وگو است. او می‌کوشد دیگران، خصوصاً افراد خانواده را وادارد تا با او صحبت کنند. هر چه مسیر یادگیری گوش دادن و بیان کردن هموار‌تر شود، کودک بهتر می‌تواند گفت‌وگو کند و احساسات خود را در جهت بقای خود بکار ببرد.‌ اگر دقیق‌تر به کودک توجه کنیم، صدا‌هایی که از خود تولید می‌کند، حرکت‌هایی که در نوزادی انجام می‌دهد به معنای توجه خود به بدن و همچنین جلب کردن توجه دیگران نسبت به بدنش است تا بقای خود را حفظ کند. با بزرگتر شدن کودک و یادگیری کلمات و جملات ارتباط بیشتری با دیگران برقرار کند. حتی در کودکانی که کمتر میل به گفت‌وگوی کلامی دارند، از راه زبان بدن تمایل خود را برای گفت‌وگو نشان می‌دهند. تلاشی در جهت هویت و فردیت طلبی بروز می‌دهند که با بالا‌تر رفتن سن کودک و بیشتر شدن نیاز‌های او بیان کردن و دایره واژگانش افزایش می‌یابد. شاید از همین زمان باید پی برد که آیا او هویتش را به‌درستی خواهد شناخت؟ مسیر گفت‌وگو برای او از طریق پرورش استعدادش و خلق کمال اتفاق می‌افتد؟

اگرچه سطح توجه به کودک و نوجوان در حال افزایش است اما در نوع حکومت‌ها و ایدئولوژی‌های آن‌ها مبنای آنچه گفت‌وگو نامیده می‌شود تفاوت‌هایی دارد. مشخص است در حکومت‌های بسته و یا توتالی‌تر مبنای گفت‌وگو آن‌چنان است که حکومت مایل است بین افراد جاری شود. فضای آموزشی مبتنی بر گفت‌وگو‌های از پیش تعیین شده است و کمتر یا اصلاً پیش نمی‌آید که افراد بتوانند خودشان انتخاب کنند درباره چه موضوع یا چطور گفت‌وگو کنند. آنچه در نظام آموزشی جریان دارد پرسش و پاسخ است. البته نه از نوع تفکر پرسشگرانه که دانش‌آموز پرسش‌گر ماجرا باشد، بلکه او پاسخ‌گوی آنچه نظام آموزشی از او می‌خواهد است؛ بنابراین در چنین نظامی حتی چراغ‌های ابتدایی مسیر گفت‌وگو روشن نمی‌شود؛ زیرا هر کس یا هر گروه نتوانسته آموزش آزاد و آکادمیک که منجر به دانش و بینش شود بیاموزد. پس از آن مجبور است از تفکرات خود یا گروهش به جای گفت‌وگو، دفاع می‌کند. فضایی مانند رینگ به وجود می‌آید که در آن افراد به جای گفت‌وگو در آن به هم مشت می‌زنند. چنین حالتی که پیوسته بین افراد پیش آید، گفت‌وگو هراسی را رواج می‌دهد. در اینجا مایل هستم باز کمی به عقب برگردیم و پاراف‌های اول متن را یادآوری کنم. کودک در خانواده رشد می‌کند. پیش از او افراد خانواده وارد رینگ جامعه‌ای بسته شده‌اند و به جای گفت‌وگو، مشت خورده‌اند؛ بنابراین در مواجه با کودک خود هرقدر هم تلاش کنند فضای گفت‌وگو را برای او هموار کنند، در بسیاری از موارد ناخواسته یا خواسته او را ترغیب کردند که خود و خویشتن را فراموش کند. رفتار و فضای فکری‌اش را چنان تنظیم کند که دیگران دوست دارند تا از نظر ظاهری کمتر دچار تنش شود؛ اما این تربیتی خشونت‌بار است. کودکی که نمی‌تواند خود را، افکار و دستاورد‌های خلاقانه‌اش را چه از طریق بیان و چه از طریق بدن ابراز کند، پیامد‌های نامناسبی را در هر سنی بروز می‌دهد. او از موقعیت‌هایی که برایش ایجاد می‌شود مجبور می‌شود بیش از توان بدنی‌اش رفتار کند. کمااینکه پیوسته دیگران او را نهی می‌کنند یا نادیده می‌گیرند و در رینگ جامعه یا مشت می‌خورد و یا مشت می‌زند.

نکته مهم ماجرا این است که خشونت گاهی لازم و کارآیی مفید خود را دارد (به دور از عادی‌سازی آن) زیرا گاهی برای رسیدن به نقطه گفت‌وگو طرفین یا یک طرف مجبور به اعمال خشونت برای شنیده شدن یا برقراری گفت‌وگو می‌شود اما این مرحله هم در جامعه بسته چندان اتفاق نمی‌افتد؛ زیرا خشونت کور است و از آن می‌توان اعمال زور در قالب به ‌کرسی رساندن یک طرف گفت‌وگو نام برد. حالا به گفت‌وگو هراسی بر‌می‌گردم. هر فردی که از کودکی چنین رفتاری با او اعمال شده از گفت‌وگو دچار هراس می‌شود. خانواده، نظام آموزش و جامعه او را ترغیب می‌کند که از دایره امن بیرون نیاید. او مجبور می‌شود پیوسته نقش قربانی را بازی کند. منتظر ناجی می‌ماند که به جای او گفت‌وگو کند و ظالم را قوی‌تر از خودش می‌داند که نمی‌تواند بر او چیره شود. چطور می‌توان از چنین مواردی گذشت و برای بهبود روابط نسخه گفت‌وگو پیچید؟

...

هنرِ گفت‌وگو کردن

نادیا امین زاده
نادیا امین زاده

کارشناسی علوم تربیتی

زمانی که بچه بودم قبل از آمدن مهمان‌ها برای اینکه مجبور نباشم به آن‌ها سلام کنم گوشه‌ای پنهان می‌شدم. گاهی خودم را به خواب می‌زدم و یا به مادرم سفارش می‌کردم که اگر از احوالم جویا شدند بگوید که منزل نیستم و آن‌وقت تازه آغاز داستان بود که تا رفتن فرد مورد نظر باید خودم را در گوشه‌ای مخفی می‌کردم و ساعت‌ها منتظر می‌ماندم تا او تصمیم به رفتن بگیرد.

این در حالی است که یک سلام و احوالپرسی ساده می‌توانست کار را به بهترین حالت ممکن پیش ببرد.

سلام کردن، صحبت کردن و گفت‌وگو چیزهایی هستند که در ارتباط‌های کلامی ما انسان‌ها نقش حیاتی دارد.(آنچه در سال‌های کودکی و حتی نوجوانی‌ام مرا آزار می‌داد و از آن گریزان بودم.)

شاید خنده‌دار باشد که بگویم هنوز هم ترجیح می‌دهم در مکانی شلوغ با افراد جدید برخورد نکنم تا مجبور نباشم با دیگران وارد گفت‌وگو و صحبت بشوم.

اگر هم گاهاً این اتفاق رخ بدهد آن را جوری پشت سر می‌گذارم که انگار قرار است کوه را جا به‌جا کنم.

همه ما انسان‌ها ذاتاً به برقراری ارتباط و گفت‌وگو کردن با دیگران نیازمندیم.

برخی از ما توانایی و تبحر خاصی در این زمینه دارند و به قول مادرم حتی قادرند با دو کلام حرف زدن جوری در مغز و روحت نفوذ کنند که حتی اگر از زیبایی ظاهری و...هم برخوردار نباشند به دل می‌نشینند.

در آن سمت ماجرا هم گروهی قرار دارند که این توانایی را ندارند و به نوعی یا تلاش می‌کنند این نقص را در خود جبران کنند و یا با آن کنار آمده‌اند و این ویژگی (ضعف در ارتباط کلامی) را پذیرفته‌اند.

شاید ریشه این ضعف را باید کودکی جست‌وجو کرد. برخی از کودکان به علت سرکوب‌های والدین در بسیاری از موارد از حق صحبت کردن و گفت‌وگو با دیگران محروم بوده‌اند و در بسیاری موارد با جملاتی از سمت والدین روبرو شده‌اند که باعث شده ترجیح بدهند سکوت کنند و همین عامل و عوامل بسیار دیگر اعتمادبه‌نفس مکالمه با دیگران را از کودک سلب کرده و تا بزرگسالی هم اگر این رفتارها ادامه‌دار باشد که چه توقعی در زمینه ارتباط قوی با دیگران می‌توان از او داشت!

اگر کودکی داریم که دوست دارد در جمع با دیگران صحبت کند، شعر بخواند، داستان تعریف کند، از خاطرات مدرسه‌اش تعریف کند این را توانایی او بدانیم و با جملاتی مانند «بذار برای بعداً»، «الآن وقتش نیست»، «چقدر حرف می‌زنی» و... او را سرکوب نکنیم.

برعکس اگر کودکی ذاتاً کم‌حرف است با کوچکترین نشانه‌ای از تمایل او به ارتباط تشویقش کنیم وآن را ارزشمند بشماریم.

بسیاری از معضلات و مشکلات را می‌توان با یک گفت‌وگوی ساده برطرف کرد و باری سنگین را از دوش برداشت.

ما ذاتاً به گفت‌وگو و تعامل با دیگران نیازمندیم. گاهی چون به شکل روتین امری را تکرار می‌کنیم از فواید آن بی‌خبریم.

مانند نفس کشیدن که امری است تکراری و عادی اما اگر همین ویژگی برای لحظه‌ای از ما جدا شود تازه به خاصیت آن پی می‌بریم برقراری ارتباط نیز امری است حائز اهمیت، پس شما هم اگر هنوز از مهارت‌های برقراری ارتباط بهره ندارید بهتر است قدری بیشتر در این زمینه تلاش کنید.

در مشکلات خانوادگی گاهی مدت‌ها یک رنجش و غم را از سمت فرد مقابل به دوش می‌کشیم و زندگی را به کام خودمان و دیگران تلخ می‌کنیم شاید بتوان با یک گفت‌وگوی ساده مشکل را برطرف کرد.

در مشکلات اقتصادی، اجتماعی و...هر جا که بتوان فکرش را کرد یک ارتباط مؤثر کلامی راهگشاست.

برخی از مهارت‌ها برای برقراری ارتباط که بد نیست آن‌ها را بدانیم.

الف: در گفت‌وگو با دیگران سعی نکنیم خود را جوری جلوه دهیم که فراتر از چیزی که هستیم نشان دهیم.

ب: قبل از هر گفت‌وگویی به چیزهایی که می‌خواهیم بیان کنیم قدری فکر کنیم.

ج‌: روی زبان بدن خود تمرکز کنید

د‌‌: از بیان عقیده و نظر خود نترسید

ه ‌: ارتباط چشمی مناسبی با فرد مدنظر داشته باشید

یک قهوه‌خانه همین نزدیکی است

با فنجان‌های گل قرمز قدیمی

و میز و صندلی‌های چوبی

و پنجره‌های ارسی

با من به آنجا بیا

مرا به یک گفت‌وگو دعوت کن

و به یک فنجان قهوه

کاش زودتر به آنجا رفته بودیم

آدمی نیاز دارد به گفت‌وگوی آدم‌ها

چرا گفت‌وگو نمی‌کنیم؟

نازنین خیاط زاده
نازنین خیاط زاده

یکی از مهم‌ترین مشکلات جامعه ما بی‌گمان فقدان فرهنگ گفت‌وگو است. جامعه ایرانی به سمتی رفته است که اغلب خاموش است و زمانی که حرف می‌زند درگیر مونولوگ می‌شود یعنی یکی گوینده است و دیگری فقط گوش می‌دهد. ابتدا در خانواده پدر و مادر و سایر بزرگ‌ترها هستند که امر و نهی می‌کنند و ما گوش می‌دهیم. سپس نوبت به معلمان و مدیران و ناظمان می‌رسد که فقط امر و نهی کنند و ما گوش دهیم و مجری باشیم.

در خدمت سربازی که نیمی از جامعه ما به اجبار تجربه‌اش می‌کنند بازار مونولوگ داغ‌تر است، در محل کار رئیس می‌گوید و ما گوش می‌کنیم و در عرصه عمومی این حکومت است که می‌گوید و مردم شنونده‌اند. درواقع جامعه ایرانی از نظر تاریخی ساختار پدرسالارانه داشته که این پدرسالاری فقط در خانواده‌ها خلاصه نمی‌شود ما در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نیز رویه پدرسالاری داشتیم و از تبعات این پدرسالاری این است که نهایتاً فردی فصل‌الخطاب است و قابلیت نقد ندارد و اینجاست که باب گفت‌وگو بسته می‌شود. حال آنکه در گفت‌وگو هر دو طرف به طور مساوی فرصت و امکان سخن گفتن را دارند و درواقع گفت‌وگو نقطه مقابل مونولوگ است.

گفت‌وگو کردن نیازمند دو مقدمه است: خوب گوش کردن و خوب استدلال کردن. برای گفت‌وگو کردن ابتدا باید گوش کردن را یاد بگیریم، گوش کردن یعنی شنیدن استدلال طرف مقابل و تجزیه و تحلیل آن. ما گوش کردن را بلد نیستیم و اکثراً گوش می‌دهیم تا فقط خود را برای جواب دادن آماده کنیم و فرصتی را برای بیان خود و عقاید خود داشته باشیم به همین دلیل است که در بحث‌هایی که در اطراف خود مشاهده می‌کنیم کم‌تر می‌بینیم که در آخر یکی از طرفین از صحبت‌های دیگری متقاعد شود و از دیدگاه قبلی خود بازگردد درواقع ما تمام توان خود را به کار می‌گیریم تا خودمان را به اثبات برسانیم و به هر قیمتی برنده باشیم. دومین مقدمه استدلال کردن است؛ داشتن فرهنگ گفت‌وگو مدار نیازمند مجهز شدن به منطق و استدلال است. علاوه بر این‌ها لازمه شکل‌گیری گفت‌وگو وجود آزادی است حال آنکه ما در بسترهای اجتماعی و حتی روابط فردی خود با استبدادزدگی مواجه هستیم و در فقدان آزادی، گفت‌وگو پرهزینه است. در جامعه ما کمبود مطالعه و توهم همه‌چیزدانی منجر شده که فرد قدرت متقاعدکننده نداشته باشد درنتیجه در زمان صحبت با دیگران به خشونت کلامی و بعضاً رفتاری روی آورد و بدین‌وسیله به دو نتیجه مهم برسد: کنترل دیگران و مهم‌تر از آن به‌زعم خود حل مسئله.

اگر به مراودات اجتماعی دقت کنیم درمی‌یابیم که بسیاری از ما خود را در همه امور صاحب‌نظر و متخصص می‌دانیم در حالی که به دلیل کمبود مطالعه، دامنه لغات افراد جامعه به‌شدت پایین است و درنتیجه خشونت‌های کلامی و رفتاری بیشتر می‌شود زیرا هرچه سطح آگاهی و مطالعه جامعه بیشتر باشد افراد از دایره لغات بیشتری برخوردارند و بالطبع قدرت متقاعدکننده را در گفت‌وگوها پیدا می‌کنند. علاوه بر این اهل مطالعه در بیان عواطف و احساسات و نگرانی‌های خود موفق‌تر عمل می‌کنند. ما گفت‌وگو کردن را بلد نیستیم و در گفت‌وگو دچار لکنت هستیم نکته اینجاست که هیچ‌وقت هم نخواسته‌اند گفت‌وگو را یادمان دهند چراکه اولاً آنان که باید یاد دهند خود نمی‌دانند و ثانیاً مونولوگ و فرهنگ امر و نهی بیشتر به کارشان می‌آید. فقدان فرهنگ گفت‌وگو خانواده را از هم می‌پاشد، سیاست را به تنش می‌کشاند، تجارت را کند می‌سازد، علم را متوقف می‌کند، دوستی‌ها را آکنده از سوءتفاهم می‌کند و بدگمانی را در همه سطوح از خانواده تا کلان کشور رواج می‌دهد.

انسان موجودی اجتماعی است و یکی از مهم‌ترین نیازهای او نیاز به ارتباط کلامی و گفت‌وگو با افرادی است که در جامعه با آن‌ها برخورد دارد بنابراین باید از خودمان شروع کنیم؛ از امروز گفت‌وگو را شروع کنیم. اول از همه خوب گوش کردن را تمرین کنیم و تصمیم بگیریم وقتی کسی صحبت می‌کند با دقت و حوصله به او گوش کنیم و بعد استدلال را مقدم بر هر چیز بدانیم، اگر نقدی داریم متوجه استدلال‌ها کنیم نه اشخاص. احترام افراد را در گفت‌وگو حفظ کنیم. یاد بگیریم که گفت‌وگو نبرد نیست که بنا بر پیروزی باشد بلکه هنر است و نتیجه آن یاد گرفتن است.

یاد بگیریم که تفاوت و عقاید مختلف الزاماً به معنای مخالفت و عناد نیست بنابراین اگر سخن طرف مقابل منطقی بود علناً پذیرش آن را اعلام کنیم چراکه متقاعد شدن به معنای شکست خوردن نیست بلکه در فرهنگ گفت‌وگو متقاعد شدن یعنی احترام به عقلانیت؛ و باید بپذیریم که انسان‌ها با یکدیگر متفاوت هستند و توانایی تحمل تفاوت‌ها را یاد بگیریم. گفت‌وگو از زیباترین و لذت‌بخش‌ترین هنرها و دریچه‌ای برای ورود به دنیای دیگران است. پس از همین امروز گفت‌وگو را شروع کنیم.

دربارۀ هک شدن...

امید سلطانی
امید سلطانی

«پیام‌رسان» ترجمه لغت فارسی توسط فرهنگستان لغت برای «مسنجر» است. پیام‌رسان یا مسنجر به فضایی گفته می‌شود که در آن امکان گفت‌وگو و انتقال پیام بین دو نفر یا به‌صورت گروهی فراهم شود. پیام‌رسان‌های ارتباطی نوظهور امروزه جزء لاینفک ارتباطات جامعه شده‌اند و بیش از سایر نرم‌افزارهای مختلف موبایلی در جهان محبوبیت دارند. کاربران در کشورهای مختلف جهان همه روزه برای هرگونه ارتباط از قبیل ارسال و دریافت پیام و تماس صوتی و تصویری از پیام‌رسان‌ها استفاده می‌کنند. البته به غیر از موارد ارتباطی گفته شده هر لحظه حجم زیادی از اطلاعات در پیام‌رسان‌های مختلف جابه‌جا می‌شود. این پیام‌رسان‌ها با تمام مزیت‌هایی که دارا می‌باشند گاهی می‌تواند باعث بروز مشکلات متعددی شود. یکی از مهم‌ترین معضل‌های فضای مجازی، حفظ حریم خصوصی و عدم ورود اشخاص ثالث به حساب کاربری می‌باشد. استقبال گسترده‌ از اپلیکیشن‌های پیام‌رسان سبب شده تا برخی افراد سودجو و منفعت‌طلب بیکار ننشینند و با افزایش محبوبیت این پیام‌رسان‌ها و فقدان علم و دانش کافی مردم از شبکه‌های اجتماعی، از این بستر برای کلاهبرداری و سایر اهداف سودجویانه استفاده نمایند.

اقدامات کاربردی پس از هک شدن صفحات مجازی

هک کردن یک اصطلاح تخصصی در حوزه علوم مربوط به کامپیوترها و خارج از این یادداشت است که به طور ساده با این عمل شخص ثالث بدون رضایت صاحب اکانت می‌تواند به صورت غیرمجاز به آن اکانت دسترسی غیرمجاز پیدا کند. انگیزه و هدف شخصی که به حریم خصوصی شما وارد شده است عوامل متعددی ازجمله کلاهبرداری، اخاذی، تهدید، کینه‌توزی و مسائل فراوان دیگر می‌باشد؛ اما فارغ از هدف شخص مدنظر، اولین کاری که قبل از اقدام قانونی باید انجام دهید این هست که به تمامی دوستان و آشنایان این موضوع را اطلاع دهید، چراکه در اکثر مواقع شخص هکر با استفاده از هویت شما در فضای مجازی، به مخاطبین شما پیام ارسال می‌کند و از آن‌ها به بهانه‌های مختلف تقاضای وجه نقد می‌کند و از آنجا که اکثراً مبالغ نسبتاً پایینی را تقاضا می‌کنند دوستان و آشنایان شما بدون اطلاع از هویت واقعی نسبت به پرداخت این وجه اقدام می‌کنند. در دومین گام شما باید سعی در بازیابی و تغییر رمز عبور خود نمایید و چنانچه از این طریق موفق به ورود به حساب کاربری خود نشدید نسبت به حذف کامل اکانت خود اقدام کنید.

در مورد اقدام قانونی قابل ذکر است که ورود غیرمجاز به حریم خصوصی افراد طبق قانون جرایم رایانه‌ای جرم انگاری شده است و دارای ضمانت اجرای حبس و جزای نقدی می‌باشد. در این مورد شما با در دست داشتن مدارک هویتی خود و کلیه مدارک ازجمله شماره تماس و ایمیلی که با آن حساب را ساخته‌اید و همچنین ترجیحاً اطلاعاتی که از هویت طرف مقابل در اختیار دارید به دادسرای عمومی و انقلاب شهر خود مراجعه و نسبت به طرح شکوائیه اقدام می‌کنید که دادسرای مربوطه پس از ثبت شکوائیه پرونده شما را جهت بررسی‌های فنی و تخصصی به پلیس فتا ارجاع خواهد داد. در اینجا قابل توجه می‌باشد که این جرم از جمله جرایم مطلق می‌باشد و صرف ورود غیرمجاز به اکانت شخص ثالث و اثبات این عمل ضمانت اجراهای ذکر شده را در پی خواهد داشت.

اقدامات کاربردی جهت پیشگیری از هک شدن صفحات مجازی

پس از آن که اقدامات قانونی و کاربردی پیرامون هک شدن صفحات فضای مجازی را بررسی کردیم. بهتر است بدانیم با یک سری اقدامات ساده اما مفید می‌توانیم از وقوع چنین مشکلاتی پیشگیری نماییم. یکی از مهم‌ترین راهکارها جهت جلوگیری از ورود غیرمجاز به حریم خصوصی در فضای مجازی، فعال‌سازی احراز هویت دو مرحله‌ای اکانت مربوطه می‌باشد؛ که خوشبختانه تمامی پیام‌رسان‌ها این قابلیت را دارند، بدین صورت که شما با فعال‌سازی این امکان جهت ورود به صفحه مدیریت در پیام‌رسان‌ها و سایر بسترهای فضای مجازی در کنار رمز عبور یک کد تأیید مجدد نیز به شماره همراه یا ایمیل شما ارسال می‌شود که وارد نمودن این کد جهت ورود به حساب کاربری الزامی می‌باشد. با این اقدام چنانچه فردی به رمز عبور شما دسترسی پیدا کند به تنهایی نمی‌تواند وارد حساب کاربری شما شود و حتماً کد ارسالی به شماره همراه یا ایمیل شما نیز برای ورود الزامی است. در اینجا لازم به تذکر هست که به هیچ عنوان پیامک‌هایی که حاوی کد تأیید می‌باشند را برای اشخاص ثالث ارسال ننماییم و چنانچه این پیامک‌ها از طرف شخص شما نمی‌باشد فوراً نسبت به حذف پیامک اقدام نمایید.

یکی دیگر از موارد جهت جلوگیری از ورود به حریم خصوصی شما در فضای مجازی استفاده از رمز عبور قوی می‌باشد که پیشنهاد می‌شود در رمز عبور انتخابی از اعداد، حروف بزرگ و کوچک انگلیسی و همچنین کاراکترهای خاص استفاده نمایید. متأسفانه گاهاً دیده می‌شود اکثر کاربران ایرانی از شماره ملی یا شماره همراه خود جهت رمز عبور استفاده می‌کنند که این خود می‌تواند ورود به حساب شما را برای هکرها راحت‌تر نماید. همچنین بهتر است رمز عبور حساب کاربری خود را در فواصل مختلف تغییر دهید و از یک رمز عبور مشابه برای تمامی اکانت‌های خود استفاده ننمایید تا چنانچه هکر وارد یک حساب کاربری شما شود حساب‌های دیگر شما ایمن باشد.